مده آ اثر داریوفو و فرانکا رامه

مده آ را می توان از یکی از مهم ترین شخصیت های ادبیات نمایشی دانست. نمایشنامه های بسیاری بر اساس این اسطوره نوشته شده است. می توان معروف ترین نمایشنامه را مده آ نوشته اوریپید،  نمایشنامه نویس یونانی، دانست. نمایشنامه مده آ اثر داریوفو و فرانکا رامه اقتباسی از این اسطوره است.

نگاهی به این اسطوره:

مده آ اسطوره ادبیات نمایشی:

نمایشنامه مده آ؛ مروری بر اسطوره و نمایش این تئاتر اقتباسی

دانلود کتاب.

دانلود کتاب مده آ اثر اوریپید از کانال تلگرام.

توضیحات مختصر از مده آ اثر داریوفو و فرانکا رامه ترجمه نیلوفر بیضایی

نمایشنامه مده آ اثر داریوفو و فرانکا رامه در تابستان ۱۹۹۹ از زبان آلمانی به فارسی ترجمه شده است. از مجموعه‌ای به‌نام «فقط بچه، آشپزخانه، کلیسا» که شامل یازده قطعه‌ی نمایشی می‌شود. وجه مشترک تمام این قطعه‌ها در این است که همگی از نگاه فمینیستی نگاشته شده‌اند؛ درباره‌ی موقعیت زنان و همگی مونولوگ هستند. این مجموعه نوشته‌ی مشترک داریو فو و فرانکا رامه است و تاثیر فرانکا رامه بر شکل‌گیری آن به‌دلیل حساسیت‌هایش در مورد وضعیت زنان امری غیرقابل‌انکار است.

متن نمایشنامه مده‌ آ قطعه‌ی پایانی شش متن نمایشی اول کتاب است که همگی در یک شب و توسط فرانکا رامه در دهه‌ی هفتاد اجرا شد و بسیار سر و صدا کرد. متن مده‌ آ اثر داریوفو و فرانکا رامه یک مقدمه نیز دارد که در آن رامه در مورد اهمیت فمینیستی متن مده‌ آی اوریپید توضیح می‌دهد. نکته‌ی مهم این متن و متون دیگر این مجموعه این است که دستور صحنه در آن‌ها وجود ندارد. اما این‌که همگی مونولوگ هستد در متن‌ها کاملا مشخص است و به‌صورت مونولوگ نیز اجرا شده‌اند.»

متن نمایشنامه مده آ اثر داریوفو و فرانکا رامه

متن نمایشنامه مده آ اثر داریوفو و فرانکا رامه
متن نمایشنامه مده آ اثر داریوفو و فرانکا رامه

: کمک، کمک، کسی این‌جا نیست ؟ کمک کنید. مده‌ آ خود و فرزندانَش را در خانه حبس کرده است. او چون دیوانه‌ای فریاد می‌زند. او چون حیوانی وحشی به خود می‌پیچد. او عقل از کف داده است. او از حسادت دیوانه شده. شوهرش جیسون، دختر جوانی را به همسری گرفته. مده‌ آ حاضر نیست خانه‌اش را ترک کند، او از فرزندانش نمی‌گذرد. مده‌ آ! مده‌ آ! بیرون بیا. گوش کن. عاقل شو. به کودکانت بیندیش و نه به خودت. فرزندانت خانه‌ی به‌تری خواهند داشت. آن‌ها لباس‌های به‌تری خواهد پوشید و همه به آن‌ها احترام خواهند گذاشت. آن‌ها در خانه‌ی شاه زندگی خواهند کرد. به‌خاطر عشق به فرزندانت خودت را قربانی کن، مده‌ آ! به‌خاطر آن‌ها هم که شده، بپذیر. نه، مده‌ آ هیچ‌کس به تو توهین نکرده است. همسرت جیسون با احترام از تو حرف می‌زند. او به عشق تو به فرزندانت احترام می‌گذارد. چیزی بگو، مده‌ آ. پاسخ بده… در را باز کن. ما نیز بارها گریسته‌ایم. سرنوشت ما نیز همین بوده است. همسران ما نیز به ما خیانت‌ها کرده‌اند… اینک مده‌ آ می‌آید با چهره‌ای پریده‌رنگ. چیزی بگو، مده‌ آ، چیزی بگو.

: به من بگویید او چگونه است، زن جدید جیسون را می‌گویم. من او را یک‌بار از دور دیده‌ام، به‌نظرم زیبا آمد. من‌هم روزی جوان بودم و دوست‌داشتنی.

: ما می‌دانیم، مده‌ آ. اما آن روزها گذشته‌ است. سرنوشت ما زنان این‌ست که همسران‌مان زنانی زیبا و جوان می‌جویند. این قانون جهان است.

: کدام قانون. آیا شما زنان این قانون را نوشته‌اید‌؟

: نه، مده‌آ. این طبیعت است. مردها دیرتر پیر می‌شوند و ما زنان بسیار زود زیبایی‌مان را از دست می‌دهیم. مردها داناتر می‌شوند و ما پیرتر.

: بدبخت‌ها! آن‌ها شما را با قوانین خود پرورش داده‌اند و شما بلندگوهای آنان شده‌اید.

: مده‌آ، بپذیر و ببخشای. آن‌گاه شاه به تو اجازه‌ی ماندن خواهد داد.

: ماندن ، تنها ماندن… در این خانه، تنها چونان مرده‌ای. بدون صدا، بدون لبخند، بدون عشق، فرزند یا همسر. آن‌ها پایکوبی خواهند کرد، پیش از آن‌که مرا به خاک سپرده باشند… و من، به‌خاطر فرزندانم سکوت کنم؟ زنان، نزدیک‌تر بیایید. در قلب و سر من صدایی‌ست که مرا به کشتن فرزندان‌َم می‌خواند و مرا مادری قصی‌القلب خواهند پنداشت که غرور او را دیوانه کرد. با این‌همه به‌تر آن‌ست که چون حیوانی وحشی در یادها بمانم تا این‌که چون بزی شیرده که می‌دوشندش و سَر می‌برندش، به فراموشی سپرده شوم. من فرزندانم را خواهم کشت!

: بیایید، مده‌ آ دیوانه شده. هیچ زنی چون او سخن نمی‌گوید. او نه چونان مادری، که چون جادوگران و فواحش سخن می‌گوید.

: نه، خواهران من، من دیوانه نیستم. من بسیار اندیشیده‌ام تا این نقشه را کشیده‌ام . من دستانم را بارها با سنگ زده‌ام. این دستان را زده‌ام تا به فرزندانم آسیبی نرسانند. من به خودکشی نیز اندیشیده‌ام، چرا که تاب تحمل آن ندارم که مرا از خانه‌ام برانند، از سرزمینم بیرون کنند، هر چند که برایم بیگانه است. نه، من نمی‌گذارم که چون سگان فراموشم کنند. اگر بروم، همه مرا فراموش خواهند کرد، حتی فرزندانم. انگار که هرگز از مادری زاده نشده‌اند و انگار مده‌ آ نیز هرگز زاده نشده و هرگز کسی به او عشق نورزیده است، هرگز کسی او را در آغوش نگرفته و نبوسیده است. اگر بنا باشد که یک‌بار مرده باشم، چگونه می‌توانم دوباره بمیرم؟ می‌خواهم زندگی کنم و تنها راه زنده‌ماندنم این‌ست که زندگی ام را، خون و گوشتم را، فرزندانم را بکشم.

: آی مردم، بیایید، جمع شوید. با خود طناب‌های طویل بیاورید تا دست و پای مادری دیوانه را ببندید. دیوان و پریان از زبان او سخن می‌گویند.

: به عقب بروید‌. به صلابه می‌کشم‌تان اگر قدمی جلوتر بیایید.

: فرار کنید مردم، مده‌ آ عقل از کف داده… اینک همسر مده‌ آ، جیسون می‌آید. راه باز کنید . تنها او از پس این زن بر می‌آید.

: جیسون، چقدر لطف کردی و برای چند لحظه هم که شده، همسر زیبایت را ترک کردی، تا مرا ببینی. اوه، چرا این‌چنین عبوث و بدخلقی؟ چرا این‌قدر عصبانی هستی؟ بنشین این فقط یک بازی است. من نقش یک دیوانه را بازی می‌کنم تا این‌ها را به خنده وادارم. خب، من هم باید وقتم را بگذرانم. من اکنون عاقل شده‌ام. چقدر خودخواه بودم که تو را تنها برای خود می‌خواستم. خشم من بی‌دلیل بود و حسادتم از کوته‌بینی. تو نیک می‌دانی که زنان از جنس ضعیف‌ند… جیسون، مرا ببخش که تنها به خود می اندیشیدم. تو بسیار نیک کردی که جوانی نو کردی و بستر و بندهای نو خواستی و احترام نیکان برانگیختی. آنان خویشاوندان جدید من نیز خواهند بود. مرا ببخش، مرا به عروسی‌ات میهمان کن، چرا که من بر آنم تا به عروسِ نو هم‌چون مادری مهربان رسم عشق‌ورزی بیاموزم تا تو را راضی کند. آیا اکنون باور می‌کنی که من بر سر عقل آمده‌ام؟ جیسون، مرا ببخش که تو را خائن نامیدم. مردی که زن عوض کند، هرگز خائن نیست و زن باید شاد باشد که مادر است، چرا که مادر بودن بزرگ‌ترین هدیه است و من به عبث گمان می‌کردم این قانون شما مردان که به دل‌خواه، ما را دوُر بیندازید و جانشین جوان برای‌مان برگزینید، بی‌رحمانه است، که فرزند بر گردن ما می‌گذارید، تا ما در پایین بمانیم و کوتاه بیایم و با زنجیر، ما را به قفس بسته‌اید تا ما در سکوت بگذاریم تا ما را بدوشید و از ما سواری گیرید. اوه جیسون، عجب فکر دیوانه‌ای و من هنوز همین فکرها در سَر دارم. من این قفس را خواهم شکست و این زنجیر خواهم گسیخت. تو مرا با زنجیر به پسران‌َت بستی و با قانون‌َت به خاک سپردی. می‌شنوید زنان! نفس مرا می‌شنوید. نفس من آن‌چنان عمیق است که می‌توانم هوای تمام دنیا را چون دمی فرو دهم. فرزندان‌َم باید بمیرند تا تو جیسون و قوانینت سرنگون شوید! به من اسلحه‌ای بدهید، ای زنان.

: این میله‌ی آهنین را به گوشت نازک فرزندانت فروکن، مده آ. خون جاری‌شان را می‌بینی.

بر خود ملرز آن‌گاه که فریاد می‌زنند: مادر، نه، مادر ما را نکش و آنگاه که مردم فریاد می زنند: سگ! قصی‌القلب! عجوزه!

و من گریان با خود می‌گویم: بمیر. بمیر تا زنی نو ب‌دنیا آید. زنی نو…

منبع:

سایت asar.name

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید