معرفی سری چگونه دیکتاتور شویم How to Become a Tyrant از نتفیلیکس
جملاتی از شروع قسمت اول، در سریال ۶ قسمتی چگونه دیکتاتور شویم (How to Become a Tyrant):
«قدرت مطلق. اعتراف کن. خودتم میدونی آرزوشو داری! فقط نمیدونی چجوری میتونی به دستش بیاری. اما من میدونم. یه کتاب راهنما هست. یه کتاب راهنما که توش تاکتیک هایی نوشته شده که بدنام ترین دیکتاتورهای تاریخ ازش برای رسیدن به قدرتی غیر قابل تصور استفاده کردن. البته هر کس به روش خودش.
البته یک نکته ریز هم وجود داره: لازمه پیمودن این راه، گرفتن تصمیمات ناخوشاینده. بالاخره کی گفته حکومت کردن آسونه؟»
چگونه دیکتاتور شویم: آموزشی برای حکومت ظالمانه از نتفیلیکس.
آیا با بررسی دقیق زندگی دیکتاتورهای مختلف طول تاریخ می توان به این نتیجه رسید که یک روش ثابت برای ایجاد حکومت دیکتاتوری ظالمانه وجود دارد؟ مستند «چگونه دیکتاتور شویم» (How to Become a Tyrant) که در سال ۲۰۲۱ از شبکه نتفلیکس پخش شد، جوابی است به این سوال.
سری How to Become a Tyrant، که می توان آن را به «چگونه ظالمانه حکومت کنیم!» و یا «چگونه دیکتاتور شویم!» ترجمه کرد؛ این کار را با معرفی کتاب راهنمای حکومت ظالمانه انجام میدهد و با مقایسه دیکتاتورهای طول تاریخ و تطبیق اعمال و رفتار آن ها با یکدیگر به این نتیجه می رسد که بله، اگر حاکمان مستبد طول تاریخ بخواهند، می توانند به کمک یکدیگر و با معرفی چند تاکتیک و روش مختلف، دیکتاتور شدن را به تمامی طالبان و چنگ اندازان قدرت، آموزش دهند.
این سری در ۶ قسمت به نام های:
به دست آوردن قدرت: آدولف هیتلر.
شکست دادن رقبا: صدام حسین.
حکومت به وسیله ترور: عیدی امین.
کنترل حقیقت: ژوزف استالین.
ایجاد یک جامعه جدید: معمر قذافی.
حکومت ابدی: کیم ایل سونگ.
راهنمای حکوت ظالمانه
و با تحلیل تاکتیک ها و روش های مورد استفاده دیکتاتورهای مختلف تاریخ، که شباهت های باورنکردنی ای به یکدیگر دارند؛ به شما روش ظالمانه به دست آوردن قدرت و تبدیل شدن به یک دیکتاتور را آموزش میدهد. تا به شکل ابدی و نسل به نسل حکومت کنید.
جالبی نگاه «چگونه دیکتاتور شویم» (How to Become a Tyrant) این است که در طول تماشای آن میتوان هر دیکتاتوری را در نظر داشت و با دیکتورهای دیگر معرفی شده در سری مقایسه کرد. میبینیم که در نهایت تمامی ظالمان و دیکتاتوران تاریخ کمابیش یک کار مشخص را برای رسیدن و ماندن در قدرت انجام میدهند؛ اما هر کسی به راه و روش بخصوص خودش.
کتابِ «راهنمای حکومت ظالمانه»
اگر شما هم به دنبال به دست آوردن قدرت مطلق و حکومت بر مردم تان هستید. و یا می خواید راه و رسمِ نرسیدن به دموکراسی را بیاموزید؛ بهتر است، با کتاب خودآموز دیکتاتور شدن یا راهنمای حکومت ظالمانه، آشنا باشید. همانطور که در معرفی سریال چگونه دیکتاتور شویم! نوشته شده است:
برای حکمرانی با مشتی آهنین، یک دیکتاتور مشتاق باید کتاب راهنمای به دست آوردن قدرت مطلق را بشناسد، همانطور که مستبدان تاریخ در این مستند غم انگیز ثابت می کنند.
زنان و تئاتر ایران | عصر قاجار یکی از مهم دوران تاریخ ایران است. آن هم به دلیل تغییرات فراوانی که در عرصه های گوناگون فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که در طول این سال ها رخ داد. یکی از مهم ترین این عرصه ها را میتوان نمایش و تئاتر ایران دانست.
ناصرالدین شاه، اندکی پس از بازگشت از سفر دوم فرنگ، دستور ساخت تالاری بزرگی در گوشه از مدرسه دارالفنون به سبک تئاترهای اروپایی را داد و این شروعی بود بر ورود تئاتر به ایران؛ در واقع «نمایش فرنگستان» که از آن به عنوان «تیارتر» یاد میشد.
به این ترتیب و با تلاش مشروطه خواهانی که تئاتر را روشی برای آموزش و آگاهی بخشی به مردم می دانستند. تئاتر در ایران به هنری فراگیرتر تبدیل شد. بالاخره در سال ۱۲۹۸ هجری بود که اولین تماشاخانه ایران تاسیس شد. اما در آن زمان زنان نه تنها حق اجرا بلکه حق حضور در این تماشاخانه ها را نیز نداشتند. البته این مسئله دیری نپایید. می توان گفت در واقع تاثیر تفکرات لیبرالیسم اروپایی بر روشنفکران ایرانی نظیر میرزا فتحعلی خان آخوندزاده و اعتصام الملک -پدر پروین اعتصامی- و تلاش مشروطه خواهان بود که زمینه حضور زنان را ابتدا در فعالیت های سیاسی و اجتماعی و سپس بر روی صحنه تئاتر فراهم کرد. یکی از گام های تاثیرگذار را می توان «جنبش تنباکو» دانست.
نیلوفر کسری در نشریه کار و کارگر درباره مبارزات سیاسی زنان ایرانی در عصر قاجار می نویسد:
«این قیام که به رهبری روحانیت و در راس آن میرزای شیرازی انجام شد، اولین قیام مردم ایران بود که به طور همهگیر و همهجانبه علیه نظام استبدادی قاجار صورت گرفت. در این قیام زنان همپای مردان قدم به عرصه گذاشتند و با تمام تعلق خاطری که به مصرف توتون و تنباکو داشتند، به دستور میرزای شیرازی از مصرف آن دست کشیدند و تمام دکاکین توتون فروشی را بستند و تمامی قلیانها را جمع نمودند، به طوری که حتی در اندرون شاهی هیچ کس لب به دخانیات نمیزد. این قیام در سطح بسیار وسیعتری در اکثر نقاط مهم اقتصادی کشور رواج یافت. بررسی شیوة تظاهراتی آن دوره نشان میدهد که نقش زنان در این تظاهرات به مراتب برتر از نقش مردان بوده است و در صف اول تظاهرات حرکت میکردند.»
جایگاه زنان در و تئاتر ایران
همچنین در سال های پس از آن در میان دغدغههای گوناگون آزادی خواهان که در تئاترها و نمایش های گوناگون ظاهر میشد، یکی از مهمترین دغدغهها مسئله «جایگاه زنان» بود. در واقع گروههای تئاتری، در این دوران تلاش کردند تماشاگران خود را به بازنگری در رفتارشان با زنان و احقاق حقوق آن ها تشویق کنند.
«از جمله مباحثی که مورد توجه گروههای نمایش قرار داشت شرایط زن در خانواده و منزلت اجتماعی او بود. گروه های نمایشی تلاش میکردند تا از طریق هنر تئاتر، تماشاچیان را که همگی مرد بودند به تأمل و تفکر در رفتارشان نسبت به زنان و دختران وادار کنند و به احقاق حقوق زنان یاری نمایند.» (خسروپناه،۱۳۸۱: ۱۴۲)
زنان و تئاتر ایران و میرزاآقا تبریزی
از نمونه مهمترین نوشته ها در این زمینه نمایشنامه های میرزاآقا تبریزی هستند. تبریزی به عنوان اولین نمایشنامه نویس ایرانی در نوشته های خود، تصویری نوین و متفاوت از زنان ایرانی ارائه می دهد. کامران سپهران در کتاب «تئاترکراسی در عصر مشروطه» بحث های مجلس شورای ملی برای آزادی زنان در دورهی مشروطه را مرهون دو شخصیت سارا خانم و کوکب خانم در نمایشنامه های تبریزی میداند و درباره شخصیت کوکب خانم [در نمایشنامه سرگذشت اشرف خان حاکم عربستان] مینویسد:
«کوکب خانم اولین حضور واقعگرای شخصیت زن را اعلام میدارد. شخصیتی جامع که نقش خود را با ظرافت هرچه تمام در یک طرح و توطئه ایفا میکند.» (سپهران، ۱۳۸۸: ۵۳)
بدین شکل بحث حضور زنان پیش از حضور خود آنان به روی صحنه تئاتر رفت. البته زنان پیش از آن در نمایش «زنان برای زنان» و نیز «نمایش زنان در دربار» به روی صحنه رفته بودند.
می توان گفت حضور و کنش زنان در تئاتر در مورد به خصوص «حضور در انظار عمومی برای اجرا و بازیگری» سختگیرانه تر بوده است. زیرا زنان در ترجمه ی نمایشنامهها نیز پیش از صحنههای تئاتر حضور یافتهاند. یکی از این افراد تاجماه آفاقالدوله است. او نمایشنامهی «نادرشاه» نوشته نریمان نریمانف را از ترکی به فارسی ترجمه کرد و در سال ۱۲۸۵ شمسی با عنوان «نامه نادری» در تهران به چاپ رساند. همچنین جمشید ملکپور در این باره مینویسد:
«در اواخر دوره ی قاجار و اوایل سلطنت رضا شاه، اختر معدلی، مدحت تهرانی، محبوبه ناهید، بدر منیر علوی، وجیه الموک امیر اختیار الدینی، مینو لاجوردی، فروغ الزمان شهردار، شوکت ملک شه بنده از جمله زنانی بودند که به کار نمایشنامه نویسی روی آوردند. اگرچه هیچ کدام از آنها به طور حرفهای و جدی نمایشنامه نویسی را دنبال نکردند، اما حرکت آنها بسیاری از موانع را از پیش پای زنان برداشت و سبب شد سال های بعد زنان هنرمند در کنار مردان هنرمند در صحنه های نمایش ایران نمایشگر (طبیع زندگی) و یا (زندگی طبیعی ) باشند.» (ملک پور، ۱۳۸۶، ج۳: ۲۱۹)
زنان و تئاتر ایران | روایتی از ستیز برای حضور در صحنه
اولین حضور زنان برروی صحنه تئاتر.
نخستین زنی که در ایران بر روی صحنه رفت، دختری ارمنی به نام «آشخن» بود. کشیش پاپازیان که اولین گروه نمایشی در تبریز را بنا نهاده بود. با اقتباس از نمایشنامه کمدی شکسپیر، نمایشنامهای با عنوان «دادگاه عدل» نوشت. نمایشنامه ای که آشخن، دختر کشیش، در آن ایفای نقش کرد.
«کشیش پاپازیان هنگام اقامت در روسیه اجرای نمایش (تاجر ونیزی) را دیده و براساس آن نمایشنامهای به نام (دادگاه عدل) نوشت و آن را به روی صحنه آورد. و نخستین زنی که بر روی صحنه ی تئاتر ارامنه ظاهر شد و به نقش آفرینی پرداخت (آشخن) دختر کشیش پاپازیان بود که در مدرسه ی ارمنیان تبریز تدریس میکرد.» (نوری، ۱۳۸۷: ۵۷)
در آن زمان جوامع ارمنی نقش بسیار پررنگی در تئاتر ایران به خصوص در شهرهای تهران، تبریز و اصفهان داشتند. یکی از تاثیرات گروههای تئاتری ارامنه آغاز بازیگری زنان ارمنی بود. از مهمترین زنان ارمنی بازیگر این دوره میتوان به مادام پری آقابایف و وارتو طریان اشاره کرد. ملک پور در کتاب ادبیات نمایشی در ایران می نویسد:
«برای اولین بار در زمان سلطنت احمد شاه زنان ارمنی بازیگری در تئاتر را آغاز کردند. آنها نه تنها در مجامع خصوصی خود یا دربار، بلکه برای عموم نیز نمایشنامههایی اجرا می کردند. یکی از این نمایش ها فاجعه یا راه خونی، نوشته گریگور یقکیان بود که در تاریخ یکشنبه پنجم ماه رجب سال ۱۳۲۹ ه. ق در پارک مسعودیه، خانه ظل السلطان به همراه نمایش دیگری اجرا شد. هر دو نمایش به زبان ارمنی بود و متن فارسی آنها برای اطلاع تماشاگران به چاپ رسید. نکته ی قابل توجهی که وجود داشت این بود که مقارن با زمانی که زنهای مسلمان حتی از دیدن نمایش ها به شدت منع میشدند، زنان ارامنه بر روی صحنه می رفتند. ارامنه چندین نمایشنامه نویس، بازیگر و کارگردان خوب تحویل هنر نمایش ایران دادند که از پیشگامان این هنر در ایران محسوب میشوند.» (ملک پور، چ۲، ۱۳۸۶: ۳۸-۳۹)
حضور رسمی زن ایرانی و مسلمان بر روی صحنه
نخستین حضور رسمی زن ایرانی و مسلمان بر روی صحنه را بسیاری سال ۱۲۹۴ شمسی میدانند. ملوک حسینی در این سال در تماشاخانه کمدی ایرانی سیدعلی نصر به روی صحنه رفت.
«ملوک حسینی کار خود را با وجود مشکلات فراوان در کمدی ایران آغاز کرد و با برگزیدن نام مستعار برای جلوگیری از گزند جامعهی آن روز به صورت پنهانی در این گروه ایفای نقش کرد.» (فرمانی،۱۳۸۹: ۱۳۶)
این نخستین حضور رسمی زنان مسلمان بر روی صحنه تئاتر بود. زیرا نشانههایی از حضور زنان ایرانی مسلمان بر روی صحنه پیش از این تاریخ وجود دارد. به عنوان مثال یکی از این زنان مارشال گلی است. البته او را همه به عنوان زنی ارمنی میشناختند. بهرام بیضایی تماشاخانهی «سرچشمه سعادت» به سرپرستی امیر سعادت را اولین تماشاخانه ای میداند که زنان در آن به روی صحنه رفته اند. بیضایی در کتاب نمایش در ایران می نویسد: «میگویند این تماشاخانه برای نخستین بار زنی را در تقلید شرکت داد به اسم مارشال گلی و پس از او زنان دیگری را چون ملوک مولوی و پری گلوبندکی، و شاید به همین علت هم بود که به زودی عدهای از متعصبان به تماشاخانه ریختند و آن را آتش زدند» (بیضایی، ۱۳۹۱: ۱۷۹)
سال های پس از قاجاریان
پس از این سال ها بود که با افزایش گروه های تئاتری زنان نقش بسیار پررنگتری در تئاتر پیدا کردند. به شکلی دقیق تر می توان گفت بعد از پیروزی کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ و عزل کابینه و خروج نخست وزیر آن -سید ضیاالدین طباطبایی- و پا گرفتن حکومت سلطنتی پهلوی بود که زنان توانستند بر روی صحنه ی تئاتر حضور یافته و بازیگری کنند. البته به شرطی که مروج دیدگاه های شاه باشند. به خصوص پس از سال ۱۳۰۹ شمسی که رضا شاه سانسورهایی همه جانبه را برای مطبوعات و تئاتر به اجرا گذاشت.
نقد هدایت به تئاتر؛ نگاه صادق هدایت به تئاتر زمانش
در مجله فصل تئاتر شماره ۱ به نقد هدایت به تئاتر زمانه اش بر خوردم. در این یادداشت صادق هدایت با زبانی طنز به تقد تئاترها و نمايش های دوران خود رفته است. این متن برگرفته از مطالبی است که صادق هدایت به همراه م.فرزاد در كتاب وغ وغ ساهاب به آن ها پرداخته. این داستان را می توان نقد از صادق هدایت به تئاتر زمان خوش دانست.
نقد هدایت به تئاتر طوفان عشق خون آلود:
قضيبه تيارت مولا علی خون آلود؛ صادق هدایت
دیشب رفتم بتماشای تیارت: «طوفان عشق خون آلود» که اعلام شده بود شروع می شه خیلی زود. ولی برعکس خیلی دیر شروع کردند، مردم را از انتظار ذله کردند. پیس بقلم نویسنده شهیر بی نظیر بود، که شکسپیر و مولیر و گوته را از رو برده بود. هم درام، هم تراژدی، هم کمدی، هم اخلاقی هم اجتماعی، هم تاریخی، هم تفریحی، هم ادبی، هم اپرا کمیک و هم دراماتیک، روی هم رفته تئاتری بود آنتیک.
پرده چون پس رفت، یک ضعيفه شد پدید که یک نفر جوان گردن کلفتی به او عشق می ورزید. جوان قلب خود را گرفته بود در چنگول، با بيانات احساساتی ضعیف را کرده بود مشغول:
جوان: آوخ آوخ چه دل سنگی داری، چه دهان غنچه تنگی داری. دل من از فراق تو بریان است، چشمم از دوری جمال تو همیشه گریان است. دیشب از غصه و غم کم خفته ام، ابیات زیادی بهم بافته و گفته ام. شعرهایی که در مدح تو ساختم، شرح می دهد که چگونه به تو دل باختم. نه شب خواب دارم، نه روز خوراک نه کفشم را واکس می زنم، نه اتو می زنم به فراک. آوخ طوفان عشقم غریدن گرفت، هيهات خون قلبم جهیدن گرفت. آهنگ آسمانی صدایت چنگ می زند بدلم هر کجا که میروم درد عشق تو نمی کند ولم. تو را که می بینم قلبم می زند تپ و توپ. نه دلم هوای سینما می کنند نه رفتن کلوب. چون صدایت را میشنوم روحم زنده می شود، همینکه از تو دور می شوم دلم از جا کنده می شود.
مه جبین خانم: بر گو به من مقصود تو چیست؟ از این سخنان جسورانه آخر سود تو چیست؟ پرده عصمت مرا تو ناسور کردی. شرم و حیا را از چشم من تو دور کردی. من پرنده بی گناه و لطیفی بودم، من دوشیزه پاک و ظریفی بودم، آمدی با کثافت خودت مرا آلوده کردی. غم و غصه را روی قلب من توده کردی. اما من به درد عشق تو جنایتکار مبتلام، چون عشقم بجنایت آلوده شده دیگر زندگی نمی خوام. اینک بر لب پرتگاه ابدیت وایساده ام. هیچ چیز تغییر نخواهد داد در اراده ام. خود را پرت خواهم کرد در مغاک هولناک، می میرم و تو …
سوفلور: «نیست اینجا جای مردن ای مه جبين؟ رلت را فراموش کردی حواست را جمع کن.»
مه جبين: نیست اینجا جای مردن ای مه جبين؟ رلت یادت رفته حواست کجاست؟»
نقد هدایت به تئاتر؛ نگاه صادق هدایت به تئاتر زمانش
اینجا مردم دست زده خنده سر دادند مه جبین دست پاچه شد و دولا شد از سوفلور پرسد چه باید کرد. زلفش به بند عینک سوفلور گیر کرد. و چون سرش را بلند کرد که حرفهای خود را بزند عینک سوفلور را هم همراه گیس خود برد. سوفلور عصبانی شده یکهو جست زد هوا و دست انداخت که عینک خود را بدست بیاورد غافل از آنکه مه جبین خانم کلاه گیس عاريه دارد. کلاه گیس کنده شد، سر کچل مه جبین خانم، زینت افزای منظره تيارت گردید، مردم سوت زدند و پا کوبیدند. در این موقع جوان عاشق پیش آمد و با ملایمت کلاه گیس را سر معشوق گذاشت و دنباله پیس را از یک خرده پایین تر گرفت و چنین گفت:
جوان: من بسان بلبل شوریده ام. مدت مدیدی است از گل روی تو دوریده ام. وا اسفا، سخت ماتم زده شده ام، مگر نمی بینی! ! ! ؟ چرا با احساسات لطيفه من ابراز موافقت نمی کنی و می خواهی از من دوری بگزینی؟ حقا که تو بسیار بی وفایی ای عزیز – من هر شب مجبور خواهم شد از فراق تو اشک بریزم ریز، اما نی، نی من خود را زنده نخواهم نهاد. از رأی خود برگرد و با وصال فوری خود دل شکسته بنما شاد.
مه جبین خانم: ممکن نیست . من حتما خود را خواهم کشت، تا دیگر از وجدان خود نشنوم سخنان درشت.
جوان: پس من بفوریت خود را قتل عام می کنم. در راه عشق تو فداکاری می کنم. تا عبرت بگیرند سایر دوشیزه ها با عشاق خود ننمایند اینقدر جفا.
جوان به قصد انتحار قمچیل کشید. مه جبین خانم طاقت نیاورد. از وحشت جیغی زد و سکته ملیح کرد و مرد.
جوان گفت: هان ای عشق و وفاداری تو نام پوچی هستی ای زندگی، دیگر فایده نداری.
سپس قمچیل دروغی را سه بار دور سر خود گردانید. سپس در زیر بغل یعنی قلب خود کرد فورو، سپس سه مرتبه دور خود چون مرغ سر کنده چرخ زد، سپس آمد دم نعش معشوقه و خورد زمین روی او، پرده پائین افتاد مردم دست زدند. پی در پی هورا کشیدند. چونکه بهتر از این پیس، در عمرش ندیده بود هیچکس!
آکادمی نوبل، آنی ارنو فرانسوی را «برای شجاعت و تیزهوشی واقعبینانهای که به واسطه آن ریشهها، بیگانگیها و محدودیتهای جمعی حافظه شخصی را کشف میکند» به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۲ معرفی کرد و او در اولین نطق، پس از شنیدن خبر، با زنان ایرانی اعلام همبستگی کرد.
آنی ارنو برنده نوبل ادبیات
آني ارنو، يكي از معتبرترين نويسندگان فرانسوي است و جوايز متعددي را براي كتابهايش از جمله جايزه مارگريت يورسنار ۲۰۱۷ براي مجموعه آثارش دريافت كرده است. او تا حد زيادي در بريتانيا ناشناخته بود تا اينكه كتاب خاطراتش با عنوان «سالها» (به فرانسه Les Années، به انگليسي The Years )منتشر شد و به فهرست بلند جايزه بينالمللي منبوكر راه يافت. اين كتاب يكي از پرفروشترين كتابها در فرانسه بود. و به گفته جان بنويل «خاطرات، روياها، حقايق و مراقبهها را در تداعي بينظيري از دوراني كه در آن زندگي ميكرديم و زندگي ميكنيم، تركيب ميكند.»
مصاحبه از آنی ارنو برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۲ –چاپ شده در روزنامه اعتماد. – با ترجمه فاطمه رحماني میتواند شناخت بهتری از این نویسنده به ما ارائه دهد.
گفتوگو با آني ارنو، برنده نوبل ادبيات ۲۰۲۲.
اين گفتوگو با آنی ارنو برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۲ سه سال پيش در گاردين منتشر شد.
شما كتاب را با استفاده از حروف و ضمايري «يك» و «ما» و گهگاه «او» يا «آنها» نوشتهايد؛ اما هرگز از «من» استفاده نكرديد؛ اين حتي براي يك خودزندگينامهنوشت غيرشخصي هم چندان معمول نيست…
وقتي به زندگيام فكر ميكنم، داستانم را از كودكي تا امروز ميبينم؛ اما نميتوانم آن را از دنيايي كه در آن زندگي ميكردم جدا كنم. داستان من با داستان نسل من و اتفاقاتي كه براي ما رخ داده است، آميخته است.
در سنت زندگينامهاي ما درباره خودمان صحبت ميكنيم و رويدادها پسزمينه هستند. من اين را برعكس كردهام. اين داستان وقايع و پيشرفت و همهچيزهايي است كه در ۶۰ سال زندگي فردي تغيير كرده اما از طريق «ما» و «آنها» منتقل شده است. وقايع كتاب من متعلق به همه و چيزهاي زيادي از جمله تاريخ، جامعهشناسي و… است.
«سالها» كتاب خاطرات شما، به نوعي گزارشي است از رويدادها و تغييراتي كه در طول بيش از نيم قرن در فرانسه رخ داده.
اگرچه شما به تاثير رويدادهايي در جهان از جمله بيتلز، جنگ عراق و ۱۱ سپتامبر اشاره ميكنيد اما همه اين روايتها در چشمانداز و افق فرانسه روايت ميشود. استقبال از كتاب در كشورهاي ديگر چگونه بوده است؟ و اينكه آيا از نامزد شدن براي «منبوكر» بينالمللي شگفتزده شديد؟
بله، واقعا شگفتزده شدم؛ اين كتاب در آلمان و ايتاليا استقبال خوبي داشته و به چيني هم ترجمه شده است؛ بنابراين بايد جذابيتي داشته باشد بيشتر و فراتر از [صرفا] تاريخ فرانسه. حتي اگر مستقيما نگويم، روشن است كه تاريخ در اينجا از طريق يك زندگي فردي، زندگي من و از طريق حافظه من روايت ميشود. من اين تاريخ جمعي را از طريق احساسات و خاطراتم بازگو ميكنم. شخصيت اصلي زمان و گذر آن است كه همهچيز از جمله زندگي ما را با خود ميبرد.
اين يك روايت كاملا غيرعاطفي است كه شما خيلي چيزهاي شخصي را فاش ميكنيد: در مورد خانواده، فرزندان، پايان ازدواجتان. شما حتي از رابطه خصوصي خود مينويسيد اما از عشق نه. شما به آلزايمر مادرتان اشاره ميكنيد، به نگاه گربهاي كه دارند راحتش ميكنند، به حسادتتان در زماني كه معشوق سابقتان شريك جوانتري پيدا ميكند؛ اما بقيه چيزها كاملا بياحساس است.
من نويسندهاي نيستم كه روي احساسات تمركز كند و اساسا اين موضوع صرفا مربوط به كتاب «سالها» نيست. نكته اين نيست كه از شخصي صحبت كنيم. زندگي شخصي را ميتوان از طريق توضيحات عكسها جمعآوري كرد. من روي يك عكس [براي هر دهه] تمركز ميكنم و لباس، نور و… را توصيف ميكنم و خودم را در آن لحظه قرار ميدهم. از طريق عكسها بهطور خلاصه به مرگ پدرم و فرزندانم اشاره ميكنم؛ اما اغلب از احساسات صحبت نميكنم.
شما از يك خانواده معمولي آمديد كه والدينتان يك مغازه كوچك داشتند؛ اما به دانشگاه رفتيد. نويسندگان فرانسوي با پيشينه طبقه كارگري، مانند ادوار لوئيس، در مورد اينكه چگونه از خانوادههايشان دور افتادهاند، نوشتهاند…
بله، اين امري نادر بود؛ اما من تكفرزند بودم. خواهرم قبل از به دنيا آمدن من از دنيا رفت و چون مادرم شخصيتي قوي داشت و عاشق خواندن بود، تحت فشار قرار گرفتم. بله، بين من و خانوادهام فاصله افتاد. اين فاصلهگذاري ۴۰ سال پيش موضوع اولين كتاب من بود.
از ميان شش دههاي كه كتاب «سالها» را در بر ميگيرد، آيا دورهاي وجود دارد كه به عنوان جالبترين، سازندهترين يا شادترين دوره به آن نگاه كنيد؟
از نظر تجربه جمعي، دوره درست قبل از سال ۱۹۶۸، زمان بيتلز، تا دهه ۱۹۸۰ احتمالا جالبترين دوره بود. در زندگي شخصي، دورهاي كه درخشانترين دوره زندگي من بوده است بين ۴۵ تا ۶۰ سالگي بود. زماني كه تصور ميكردم واقعا يك زن آزاد هستم و آنچه را كه ميخواهم انجام ميدهم. آن دوره، دوره آزادي بزرگي براي من بود و احساس خوبي به زندگي داشتم.
و حالا؟
الان دارم پير ميشوم؛ من امسال ۷۹ ساله خواهم شد و هميشه مشكلات كوچكي براي سلامتي و خستگي وجود دارد. زني در يكي از آخرين كتابهاي سيمون دوبوار وجود دارد كه ميگويد در پشت سر گذاشتن گذشتهاي طولاني، يك شيريني وجود دارد. اين يكي از احساساتي است كه در اين سن ميتوان داشت و بسيار مثبت است. از آخرين تصويرها براي يك زن، تصويري است از زني كه با نوهاش همراه ميشود. تصويري كه نشان از نوعي رضايت آدم در سالهاي پيري دارد.
شما فمينيسم در حال رشد مد نظر خود را در كتاب توصيف ميكنيد اما همچنين از سردرگمي زنان همنسل خود در مواجهه با ازدواج و خانواده ميگوييد. امروز درباره فمينيسم، بهويژه جنبش «ميتو» كه با انواع مختلف و متفاوتي از استقبالها در فرانسه مواجه شد، چه نظري داريد؟ مثلا در مورد آنچه كاترين دنوو ميگويد و از اين جنبش انتقاد ميكند.
وقتي دنوو آن حرفها را زد و گفت چه كرده است، خيلي شرمنده شدم. چون اين بازتابي بود از گروهي از زنان ممتاز. صادقانه بگويم، من آن را منزجركننده يافتم . من با «ميتو» كاملا موافقم. البته مسلم است كه در اين بين افراط و تفريط هم وجود دارد؛ اما مهم اين است كه زنان ديگر اينگونه رفتارها را نميپذيرند. در فرانسه ما در مورد فرهنگ اغواگري خود بسيار ميشنويم اما اين اغواگري نيست، تسلط مردانه است.
سوءاستفاده فقط در حوزه جنسي نيست، در همه جا از جمله در ادبيات هم وجود دارد. نويسندگان زن بسيار كمتر در برنامههاي تلويزيوني مطرح ميشوند؛ جايي كه به ازاي هر زن سه مرد وجود دارد. اين عقيده وجود دارد كه زن، رماننويس است و مرد، نويسنده…
انتخاب سخت است. من در دورهاي از زندگيام كه خواندن مهم بود و بر شيوه نوشتنم تاثير ميگذاشت، «خواجه زن» ژرمن گرير را خواندم. ژان پل سارتر، سيمون دوبوار، ويرجينيا وولف، نويسنده شگفتانگيزي كه از دهه ۲۰م كشفش كردم و همچنين ژرژ پرك. اينها نويسندگاني هستند كه ميخواستم كتابهايشان را بخوانم و بعد آنطور كه آنها مينويسند، بنويسم. اين [تاثير] فقط در مورد داستان و محتوا نيست؛ بلكه به فرم هم مربوط ميشود.
آنی ارنو
آني ارنو در ۸۱ سالگي نوبل ادبيات ۲۰۲۲ را از آن خود كرد.
رمانهای ترجمه شده آنی ارنو برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۲ در ایران: «آن دختر دیگر»، «جایگاه»، «شرم»، «یک زن».
چرا نویسنده محتوای زرد؟ این رو با یه مصاحبه ازفردی مرکوری افسانه ای توضیح میدم. مصاحبه ای که میشه اون رو ستایشی از «زرد بودن» و به عنوان مانْیْفِسْتی برای تولید کننده های محتوای زرد دونست.
مانیفست محتوای زرد.
مرکوری تو یک مصاحبه در مورد آهنگ هاش میگه:
I’m somebody who sings his songs well and performs them properly. I like people to go away from a Queen show feeling fully entertained, having had a good time. I think Queen songs are pure escapism, like going to see a good film – after that, they can go away and say that was great, and go back to their problems.
همون طور که فردی میگه ما همه مون دغدغه ها و مشکل های خودمون رو داریم. به ساده ترین شکل، هر فیلم، سریال، داستان کنسرت و… یه راه فرار برای ما است. و در نهایت با وجود تمام احساسات، شوروشوق، هیجان، گریه و یا حتی تفکر و درگیری ذهنی که ما تجربه می کنیم. در نهایت ما قراره برگریم به مشکلات (Problem) خودمون.
تنها، “چیزهایی(Things)” که برای افراد اهمیت دارن، چیزها و یا کسانی هستن، که ما به عنوان خودمون تعریف کردیم. پس با وجود این چرا می نویسم؟ اینجا مانیفست محتوای زرد معلوم میشه.
نویسنده محتوای زرد.
در ادامه مصاحبه خودِ فردی مرکوری در مدح و ستایش محتوای زرد توضیح میده:
I don’t want to change the world with our music. There are no hidden messages in our songs, except for some of Brian’s. I like to write songs for fun, for modern consumption. People can discard them like a used tissue afterwards. You listen to it, like it, discard it, then on to the next. Disposable pop, yes.
در بخش آخر این قسمت از مصاحبه، فردی مرکوری خیلی ساده، خودش رو به عنوان خواننده و شاعر محتوای زرد معرفی میکنه و به نوعی جواب سوال «چرا نویسنده محتوای زرد» رو میده: «من دوست دارم فقط برای سرگرمی آهنگ بنویسم. برای مصرف مدرن. مردم میتونن اون ها رو بعد از مصرف مثل یه تیکه دستمال کاغذی دور بریزند. به آهنگ گوش میدید، ازش خوشتون میاد و در نهایت اون رو میریزید دور و میرید سراغ بعدی. پاپ زردِ یکبار مصرف. بله»
همونطورکه فردی مرکوری میگه:
من دوست دارم فقط برای سرگرمی بنویسم. برای مصرف مدرن.
حالا که جناب حضرت راجر واترز، بعد از ماجرای ندا آقاسلطان به کشته شدن مهسا امینی، و حرکت آزادی خواهانه ، با شعار «زن، زندگی، آزادی» پیوسته؛ خواستم بخشی از یکی از شعرهای آلبوم «The Dark Side of the Moon» به اسم (Breathe (In the Air از پینک فلوید رو براتون بذارم. که به این روزهای ما بی ربط نیست.
شعر Breathe از پینک فلوید
Breathe, breathe in the air
Don’t be afraid to care
Leave, but don’t leave me
Look around, choose your own ground
Long you live and high you fly
Smiles you’ll give and tears you’ll cry
And all you touch and all you see
Is all your life will ever be
Run, rabbit, run
Dig that hole, forget the sun
When, at last, the work is done
Don’t sit down, it’s time to dig another one
Long you live and high you fly
But only if you ride the tide
Balanced on the biggest wave
You race towards an early grave
شعر Breathe از پینک فلود (راجر واترز)
ترجمه شعر Breathe از پینک فلوید
نفس بکش، در هوا نفس بکش.
از اهمیت قائل شدن نترس.
برو، اما مرا ترک نکن.
به اطرافت نگاه کن و سرزمین خودت را انتخاب کن.
برای عمری طولانی، برای پروازی بلند.
و لبخندهایی که بر لب داری و اشک هایی که میریزی.
و برای تمام آنچه میبینی و لمس میکنی.
انتخاب کن. زیرا تمام این ها برای همیشه #زندگی تو خواهند بود.
« بدو؛ خرگوش بدو.
خورشید را فراموش کن و حفره ای بکن.
و هنگامی که در نهایت کارت تمام شد.
ننشین؛ زیرا وقت کندن جای دیگری است.
برای عمری طولانی، برای پروازی بلند.»
زیرا حتی اگر بتوانی سوار بزرگترین موج ها شوی
و تعادلت را حفظ کنی.
باز هم راه تو [به جای زندگی] به سوی مرگ خواهد بود.
نویسندگان آهنگ Breathe.
شعر Breathe از پینک فلوید رو جنابانِ حضرات؛ David Jon Gilmour , George Roger Waters , Richard William Wright با هم نوشتن.
فیلم انگل Parasite؛ یک سینمای واقعی به کارگردانی بونگ جون هو
هنگام تماشای «فیلم انگل Parasite» اولین چیزی که توجهم را جلب کرد سادگی بود. سادگی در تعریف کردن یک داستان از مدیوم سینما. بونگ جون هو با زیبایی و سادگی تنها داستانش را روایت می کند. چنان ساده که با خود می اندیشی «فیلم ساختن هم کار چندان سختی نیست؟» «مگر می شود داستانی با این پیچیدگی و تمام این جهش ها به این سادگی روایت شود؟»
فیلم انگل Parasite ادای دینی به سینما.
در فیلم انگل Parasite، مهم ترین “دینی” که سینما به تماشاگرانش -یعنی همراه کرن تماشاگر و جذب کردن او به فیلم.- دارد از همان ابتدا به بهترین شکل ادا می شود. انگل از همان صحنه های آغازین مخاطبش را مجذوب دیدن می کند. تماشای قاب هایی که نه فقط برای زیبایی بلکه هر کدام برای وظیفه ای در فیلم حضور دارند.فیلم ما را دانای کل میکند تا چیزهایی را که میبینیم هرچند اشتباه قضاوت کنیم. اما لحظاتی هم میرسد که ما را شخصیتی می کند تا بی هیچ قضاوتی اتفاقات را از چشم شخصیت ها ببینیم و آن ها را درک کنیم.
فیلم انگل Parasite؛ یک سینمای واقعی به کارگردانی بونگ جون هو
پایبندی فیلم انگل به روایت کردن.
آنچه بیش از همه مجذوب کننده است پایبندی فیلم به روایت و داستان است. این پایبندی به اندازه ای است که فیلم به هیچ ژانری تعلق ندارد و در داخل چند ژانر سیر می کند. از کمدی آغاز می شود و به تراژدی می رسد.
فیلم انگل Parasite و روایت با دوربین.
در طول فیلم می بینیم که چگونه کارگردان نماها و قاب ها را به خدمت میگیرد تا قصه ای را نمایش دهد. داستان های انگل با دیالوگ ها پیش نمیرود بلکه تمام داستان با تصاویر روایت می شوند.
دوربین در فیلم بونگ جون هو.
فیلم انگل Parasite در همان ابتدا فقر و جایگاه خانواده را با حرکت ساده دوربین نشان می دهد. فاصله ی طبقاتی با بالا رفتن و پایین آمدن از پله ها نمایش داده می شود. استراتژی داستان با برخورد پدر خانواده با یک سوسک به نمایش گذاشته می شود . خزیدن های پدر. سیگاری که کی جنگ روی کاسه توالت در حال استفراغ روشن می کند. اینترنتی که تنها در دستشویی قابل استفاده است. غیره و غیره.
فیلم انگل Parasite؛ یک سینمای واقعی به کارگردانی بونگ جون هو
یک سینمای واقعی.
فیلم انگل Parasite به واقعیت و اصل سینما که همان روایت کردن با تصویر است اشاره ای دارد. همانطور که پسر با نگاه کردن از دوربین و خاموش و روشن شدن چراغ، داستان پدر را می فهمد ما هم با تماشای تصاویری که کارگردان با دوربین ضبط کرده و خاموش و روشن شدن هایی هایی که در کسری از ثانیه رخ میدهند داستانی را میبینیم و میفهمیم. این فیلم یک سینمای واقعی است یعنی روایت با تصاویر.
کتاب دارالمجانین محمدعلی جمال زاده. نگاهی به رمان و تئاتر نقل مکان.
در این یادداشت نگاهی به کتاب دارالمجانین نوشته محمدعلی جمالزاده و اقتباس نمایشی نقل مکان به کارگردانی فاطمه محمودی و بازیگری امیر شمس خواهم انداخت.
آزمودم عقل دوراندیش رابعد از این دیوانه سازم خویش را.
نقل مکان نمایش غریب و زیبایی است که از ۲۰ آذر ۹۸ به روی صحنه رفت و تا ۶ دی در مرکز تئاتر مولوی روی صحنه ماند. مونودرامی در وصف دیوانگی و جنون. دیوانه ای که در دارالمجانین است. دیوانگی تنها چیزی که در میان تنهایی اش هنوز برای او باقی مانده است.
داستان نمایش و کتاب دارالمجانین.
دیوانه ای به نام محمود – پسرِ میرزا احمدِ خزانهدار– و داستان دل باختن اش به دختر عمویش بلقیس و تلاش دیوانه کنندهی او برای فرار از دارالمجانین و رسیدن یه معشوق. برای آنکه بگوید حالم خوب است. در همین حال است که مرز بین عقلانیت و جنون میشکند و پرسش ها آغاز میشوند.
کتاب دارالمجانین محمدعلی جمال زاده. نگاهی به رمان و تئاتر نقل مکان.
اقتباس نمایشی و استفاده از ظرفیت های رمان ایرانی.
در حالی که امروزه اقتباس ها در ایران بیشتر از داستان ها و رمان های غربی است. این بار اما در این نمایشبه خوبی از ظرفیت های ادبیات ایران استفاده شد. و همین اقتباس از یک رمان ایرانی جذابیت های خاص خود را به وجود آورد.
نمایش اقتباس شده از دارالمجانین که در دهمین جشنواره «مونولوگ» دانشگاه هنر مورد تقدیر هیات داوران قرار گرفت. شاید در ابتدا دراماتیک شدن این کتاب کمی عجیب به نظر برسد. البته دراماتیزه کردن رمان دارالمجانین سخت است. اما در عین حال دارالمجانین کتابی است با جنبه های نمایشی بسیار.
نمایش دارالمجانین پر است از دیالوگ. دیالوگ هایی درگیر کننده و نظرات مخالف قابل تامل. داستان اول شخص و خطی محمود از تمام اطرافیانش تمام افرادی که هرکدام لحنی دارند و شخصیتی و متعلق اند به قشری خاص. لحن حرف زدنی که حتی در نمایشنامه هایمان هم زیاد با آن روبرو نمی شویم.
تئاتر اقتباسی در مقابل رمان.
نقل مکان اقتباس خوبی است از رمان محمدعلی جمالزاده. اقتباسی وفادارانه که به هر آنچه در کتاب است پرداخت. چه لحن بازیگر در هنگام روایت و چه در داستان. حتی در اشاراتی که به شعر های کتاب می کند. اما در جهاتی نیز از کتاب عقب مانده است.
زیبایی کتاب دارالمجانین به چند لایه بودن و درونمایه های آن است. به پرداخت زیادی که جمالزاده به تمام شخصیت ها دارد. به تحول و رسیدن آن ها به دیوانگی. با وجود بازی خوب تک بازیگر خوب نمایش (امیر شمس) نمایش به شخصیت ها نپرداخته و متاسفانه به خاطر شیوه ی اجرایی ای که نویسنده و کارگردان آن فاطمه محمودی انتخاب کرده؛ دیالوگ شکل نگرفته است.
با وجود تمام این ها و پا پس کشیدن تئاتر نقل مکان در برابر کتاب دارالمجانین. «نقل مکان» نمایشی است زیبا و پیشرونده که تماشاگر را با خود همراه و میخکوب میکند. البته باید گفت که در ابتدا نمایش آشفتگی دارد. آشفتگی ای که در ادامه از بین رفت. نقل مکان با جنبه های طنزی که دارد تنهایی و دیوانگی را به شکل خاص خود نشان می دهد. دیوانگی و جنونی که به شکلی خلاقانه حتی در دکور نمایش نیز حضور دارد. اتاقی رو به آسمان و آسمانی بر روی زمین. تنهایی و دیوانگی ای که مکمل یکدیگرند و دیوانگانی که تنها مانده اند.
فیلم سینمایی روزی روزگاری در هالیوود به کار گردانی تارانتینو
نهمین فیلم سینمایی تارانتینو با نام «روزی روزگاری در هالیوود» که به گفته خودش اگر همه چیز خوب پیش رود آخرین فیلمش خواهد بود. فیلم شگفتی است که می تواند نقطه پایان زیبایی باشد بر کارنامه ی سینمایی کسی که شاید میتوان گفت دیوانه ترین فیلمساز زنده ی دنیا است.
روزی روزگاری در هالیوود فیلم عجیب و کمدی است که شاید عجیب بودن آن و خندیدن به سکان هایش به ویژه سکانس های پایانی نیازمند شناخت تارانتینو و سبک سینمایی اوست.
روزی روزگاری از آن دسته فیلم هایی است که برای لذت بردن و درک آن نیاز به شناخت چند اتفاق دارید. جمله کارگردان و سبک فیلمسازی اش، فرهنگ سینمایی هالیوود دهه شصت و هفتاد و مهم ترین از همه اتفاق پایان دهه ۶۰ یعنی قتل فجیع شارون تیت همسر رومن پولانسکی.
فیلم سینمایی روزی روزگاری در هالیوود به کار گردانی تارانتینو.«شارون تیت»
این همیشه کاملا آشکار بوده است که تارانتینو علاقه عجیبی به زندگی در دهه ی هفتاد و شصت دارد. به همین دلیل از آنجا که روزی روزگاری در هالیوود بسیار در خدمت علاقه های کارگردانش بوده آن را میتوان یک فیلم شخصی دانست. تارانتینو این فیلم را کاملا برای خود سخته است.
فیلم روزی روزگاری در هالیوود درباره پایان یک شکل از فرهنگ سینمایی است.
در پایان دهه ۶۰ در حوالی همان سال هایی که داستان در آن روایت میشود دوره پایانی است بر فرهنگ خاصی از سینمای هالیوود.
این واقعیت که سینما واقعی نیست؛ واقعیتی استکه بسیاری آن را فراموش کرده اند. در سینمای پرخشونت دهه ی شصت هالیوود، و البته سینما تارانتینو ( مانند همین فیل روزی روزگاری در هالیوود.)، خشونت و البته بسیط تر از آن، هرچه که نشان داده میشود، دروغ است. و نمیتوان به مانند دیالوگ یکی از سه نفر از اعضای خانواده منسون خشونتی که از سینما آموخته شده را در واقعیت پیاده کرد.
نباید چنان مسخ سینما شد که جهان واقعی را فراموش کرد .
فیلم سینمایی روزی روزگاری در هالیوود به کار گردانی تارانتینو. «برد پیت»
روزی روزگاری در هالیوود همه چیز سینمای دهه شصت و البته زندگی کردن در آن دهه را به نمایش میگذارد . تارانتینو نشان می دهد که با تکنیک های سینمایی (در این مورد به خصوص تکنیک های سینمای وسترن) میتوان صحنه ای ساده و پوچ همانند صحنه ی ورود کلیف بوث (با بازی شاهکار برد پیت) به داخل مزرعه ی منسون ها را دلهره آور و پرهیجان کرد. در حالی که هیچ اتفاق خاصی هیجان و دلهره آوری در پشت آن نباشد .
زیبایی سینما در روزی روزگاری در هالیوود.
سینما صحنه های انتخابی و دروغین از یک داستان ساختگی است که در آن حتی میتوان تاریخ را تحریف کرد. (تارانتینو در این فیلم همانند فیلم حرامزادگان لعنتی جهانی موازی خلق میکند و از منفوران و قاتلان تاریخ به وحشتناک ترین شکل انتقام میگیرد.) و حتی شاید اصرار بر پخش و عدم حذف سکانس هایی که بروسلی با بازی میک موه در آن حضور دارد. ( که موجب عدم اکران فیلم در چین که از بازارهای خوب فیلم های هالیوودی است شد.) این باشد که نشان دهد فردی که در مدیوم سینما قهرمان بی رقیبی است شاید در واقعیت بلوف زنی باشد که حتی از یک بدلکار دست چندمی هالیوود کتک میخورد.
در سینما میتوان قاتلان شارون تیت را با شعله افکن جنگ جهانی در استخر آتش زد. زیبایی فیلم و تمام کارهای تارانتینو در این است که نشان میدهد آنچه بر روی پرده میبینید دروغ است همین و بس.