نمایشنامه ناگهان هذا حبیب‌ الله، مات فی حب الله، هذا قتیل‌ الله، مات بسیف الله که عباس نعلبندیان آن را در سال ۱۳۵۰ نوشته‌شده و توسط کارگاه نمایش چاپ‌شده است بسیار جنبه برای بررسی دارد؛ همچون غلط‌های املایی مانند سدا و سندوغ، مرگ، حضوروغیاب و غیره. یکی از جنبه‌های مهم آن مسئله هویت است. که آن را می‌توان با ذره‌بین شالوده شکنی دریدایی دید.

پژوهشی ژرف و سترگ و نو (نگاهی به نمایشنامه عباس نعلبندیان ) + دانلود

نمایشنامه ناگهان هذا حبیب‌ الله قصه مردی است به نام فریدون. معلمی که به اتهام تجاوز از مدرسه اخراج شده و به همسایگی دیگر هویت‌ها آمده. ناگهان داستان

هویت‌های بسیاری است که در خانه‌ی بزرگی در کنار هم زندگی می‌کنند و هرکدام داستانی دارند. مهری که شوهرش ناپدیدشده و با دختر جوانش فاطمه زندگی می‌کند. فاطمه‌ای که عاشق فریدون شده. پیر زنی روبه‌مرگ به نام ماه منیر که با پسرش (ماشاالله) که کارش تخلیه چاه است و عروس در حسرت بچه‌اش (کبرا) زندگی می‌کند. و همچنین حسین آقا و تقی. همسایگانی که فریدون را به طلب پولی که تصور می‌کنند در صندوقش  پنهان کرده در روز عاشورا به قتل می‌رسانند. البته چیزی از صندوق پیدا نمی‌کنند.

نمایشنامه ناگهان هذا حبیب‌ الله نعلبندیان عرصه‌ای است برای تقابل هویت‌ها. جایی که هویت‌ها در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند و در تلاش‌اند خود را باثبات و مستقل نشان دهند و حتی برای تعریف و استحکام هویت خود دیگری را به قتل برسانند. تا شاید خود را معنا ببخشند. در نمایشنامه هویت فریدون به کمک استعاره‌های مظلومیت و مرگ در مرکز قرارگرفته است. و دیگران در حاشیه. اما در این نمایشنامه هویت فریدون و دیگرانِ در حاشیه چگونه معنا می‌یابد

ابرِ مرگ

ابتدا باید گفت همانند دیگر نمایشنامه‌های نعلبندیان مرگ تمام نمایشنامه را احاطه کرده است و تمام مفاهیم در درونِ ابر مرگ شناورند.

فریدون در تلاش است تا هویتی را که با اخراج از مدرسه و بی‌آبرویی ازدست‌داده بازآفریند. او می‌خواهد توهم هویت را با حرکت کردن به سمت مدلول همیشه به تعویق افتاده مرگ پیدا کند.

ناگهان هذا حبیب‌ الله؛ نگاهی به هویت در نمایشنامه عباس نعلبندیان
ناگهان هذا حبیب‌ الله؛ نگاهی به هویت در نمایشنامه عباس نعلبندیان

«فریدون: ای نسیم! آه، ای نسیم![مکث] پدر، تو نمی‌دانی! در اینجا، در این صبح، نسیم بی‌قراری می‌آید که دیوانگی متبسمی در خیش دارد. سدا: یک‌قدم از دنیا برگیر و بک قدم از عقبا؛ اینک رسیدی به مولا.»

تلاش فریدون آن است که هویت ازدست‌رفته‌اش را  نه با مرگ کسی بلکه با خود مرگ بازآفریند. و دیگر هویت‌ها نیز در اندیشه‌ی هستند که به هویت خود با کشتن فریدون ثبات و معنا ببخشند.

«مهری: کبرا می‌گفت سندوغه پر اسکناسه. آه، آدم نمیتونه باور کنه. یه سندوغ پر از اسکناس. خدایا به تو پناه می‌برم. [رو برمی‌گرداند.] امیدم مرد. فاطمه موند.» »

اما آنچه فراموش می‌کنند آن است که هویت‌ها در تقابل با یکدیگر ساخته‌شده‌اند و خویشتن آن‌ها همانند صندوق فریدون خالی است و تا زمانی معنا و ثبات دارد که باز نشده و در کنار دیگران باشد. اگر صندوق معنایش را از دست بدهد آن‌ها نیز معنایشان را از دست خواهند داد. تا زمانی در صندوق طلا و پول است که فریدون زنده است.

آغاز با تک گویی ها

ناگهان هذا حبیب‌ الله با تک‌گویی هرکدام از شخصیت‌ها آغاز می‌شود. هر شخصیت در ابتدا با تک‌گویی ابتدایی در تلاش است هویت‌های خودساخته‌اش را باثبات و پایدار نشان دهد درحالی‌که به‌راستی نمی‌داند کیست. هرچه در نمایشنامه پیش می‌رویم تضادها و تکثرهای درون هویت شخصیت‌ها بیشتر آشکار می‌شوند. و بیشتر صداهای دیگر در مقابل صدای فریدون قرار می‌گیرند.

نمایشنامه نعلبندیان، داستان تلاش بی‌فرجام شخصیت‌ها برای یافتن خود و انکار تضادها برای سازگاری بیشتر و توجیه تجربه چندپاره‌ی آن‌ها از خویشتن است. زیرا تصور می‌کنند این تضادها و تکثر دیگری‌هاست که هویت آن‌ها را متزلزل می‌کند. سازگاری به‌واسطه انکار. یکی از بارزترین شخصیت‌ها در این تلاش بیهوده شخصیت فاطمه است که هم عاشق فریدون است و هم در قتل او مشارکت می‌کند.

«فاطمه: یه پارچه آقاست. ماهه. اما راستش همسایه هامون زیاد ازش خوششون نمی آد. درگوشی باهم حرف می‌زنند و زیرچشمی نگاهش می‌کنند. همه به اش شک دارند، حتا مادرم[…]خب دیگه، این مردم این‌طورند. از کسی که مثل خودشون نباشه خوششون نمی آد. اما من دوسش دارم.»

فاطمه هویتش را با مشارکت در قتل فریدون بازمی‌آفریند؛ همان‌طور که فریدون با مرگش در پی بازآفرینی خودش است. اما چیزی به دست نمی‌آورند چون ما با مواجهه و ارتباط با دیگران بنا می‌شویم نه خودبسنده و مستقل. سعی بیهوده برای پیدا کردن پول از صندوقی خالی.

دانلود ناگهان هذا حبیب‌ الله عباس نعلبندیان

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید