؛ اواخر دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نقطه عطفی در نقد و نگرش ادبی است. در این دو دهه پساساختارگرایان و شالوده شکنان و در رأس آن‌ ها دریدا نگرش به زبان به‌ عنوان ابزاری باثبات و قابل‌اعتماد برای بیان افکار، آرزوها و احساسات که توسط ساختارگراها و زبان‌شناسان ساخته‌شده‌ی بود را نابود کردند. پساساختارگرایی با نابود کردن زبان باثبات؛ باعث شد که تمام تفکرهای پیش از آن‌ – به این دلیل که می‌خواستند درکی حقیقی از جهان و متن ارائه دهند- سنتی محسوب شود. بی ثباتی زبان به ما نشان داد که ما حتی درباره هویت خود نیز در اشتباه بوده ایم.

پساساختارگرایی و گسست زبان

به‌ واقع می‌ توان گفت هنگامی‌ که مفهوم زبان از هم گسست، همه‌ چیز از هم پاشید. دیگر فهمیدیم که زبان بیشتر از حتی تصور ما بی‌ ثبات و غیر قابل‌ اعتماد است. این ازهم‌ پاشیدگی با حمله به ذات زبان و شکسته شدن مفهوم «نشانه= دال+ملول» با مفهومی ساخته‌ شده توسط دریدا آغاز شد. دریدا گفت: معنای هر نشانه (واژه) در درون زنجیره‌ی بی‌نهایتی از دال‌ ها که همواره به تعویق و تأخیر می‌افتند گم‌ میشود.(نشانه= دال + مدلول+…+مدلول).

خوانش دریدا از داستانِ در برابر کافکا

خوانشی که دریدا از داستان در برابر قانون کافکا داشت نشانگر و تایید همان بی‌ پایانی، تاخیر و تعویق در زبان است. همان نابودی زبان با ثبات که توسط پساساختارگرایی مطرح شد.

در داستان در برابر قانون کافکا می خوانیم که مردی به جلوی دری میرسد که به روی قانون باز می‌شود؛ اما اجازه ورود ندارد. دربان به او می‌گوید که شاید بعداً بتواند وارد شود. همچنین او نباید سعی کند به‌ زور وارد شود. زیرا در پس هر در، درهای بسیار و دربان‌ های زیادی در مقابل او قرار خواهند گرفت که رفته‌ رفته قوی‌ تر می‌شوند. مرد سراسر عمرش را به انتظار می‌نشیند. دریدا این داستان را مثالی از نگرش خاص خود می‌داند. نگرش دریدا گفتمان هر متن را این‌گونه می‌بیند و پیش می‌کشد که هر متن در برابر پرسش ما برای فهم معنا، پاسخ قطعی نمی‌دهد. تنها بارها و بارها تکرار می‌کند که «نه هنوز».

«پس از نخستین دربان بی‌شمار دیگری نیز هست که احتمالاً تعداد آن‌ها پایانی ندارد و رده به رده قوی‌تر و درنتیجه بازدارنده‌ترند و از نیروی تعویق بهره‌مندتر. قدرت آن‌ها همان  differance است، یک differance بی‌پایان، روزها و به‌واقع «سال‌ها» دوام می‌یابد. درواقع تا پایانِ این مرد. differance تا مرگ و برای مرگ، بدون پایان، زیرا به پایان رسیده متناهی است. گفتمان قانون که دربان نماینده آن است، «نه» نمی‌گوید بلکه به‌گونه‌ای مبهم و بی‌پایان می‌گوید «نه هنوز»».

دریدا؛ پساساختارگرایی و هویت بی ثبات - دربرابر قانون کافکا -
دریدا؛ پساساختارگرایی و هویت بی ثبات – دربرابر قانون کافکا –

تفاوط؛ مخلوطی از تاخیر و تفاوت

تأخیر و تفاوت دو مفهومی است که دریدا آن‌ها را در هم آمیخت تا با ترکیب آن‌ها کلمه ابداعی  Differance را بسازد. دریدا تاحکید دارد که زبان به شکل مداوم رسیدن به معنا را به تاخیر و تعویق می‌ اندازد(defer). همچنین معنا در واقع حاصل تفاوتی است که دال‌ ها با یکدیگر دارند(differ).

این‌گونه است که از نگاه دریدا فرآیندی که به واژه‌ها معنا می‌دهد، هرگز پایان نمی‌یابد. نگرش Differance دریدا به متون نشان می‌دهد که متون خودشان ذاتاً شالوده شکنی شده‌اند و خودشان خود را مرکز زدایی کرده‌اند. و کافی است تنها این را در متون دید و پیدا کرد. نشان داد که دو جزء به‌ ظاهر در مقابل هم در درون‌ متن چگونه هم‌ پوشانی دارند. روشی که با یافتن تقابل‌های دوجزئی آغاز می‌ شود و با مرکز زدایی ادامه می‌یابد. – در تقابل دو جزئی، یکی از دو جز در اصطلاح مرکز و ممتاز است. –  با شالوده شکنی نشان داده می‌شود که متن خود چگونه این تقابل را از بین می‌برد. این متن می‌تواند هر چیزی باشد هر آنچه که با زبان آن را می‌سازیم. همه‌چیز. اما این مسئله چگونه اتفاق می‌افتد.

آیا زبان ذاتا پایدار است؟

ما زبان و در واقع زبان مادری را به‌ صورت طبیعی بنیان وجود می‌دانیم. پس‌ از آنکه زبان – که ما آن را به‌صورت طبیعی استوار و پایدار می‌دانستم- از هم پاشید هر چیزی ازهم‌گسسته خواهد شد، زیرا زبان معیار درک ما از همه‌چیز است. زبان ماهیتی غیر ارجاعی دارد که نه به اشیا نه به تصورات ما از اشیا ارجاع می‌یابد. صرفاً بازی است از دال‌ها. ما خود را و جهان و هویتمان هرچه هست را به کمک زبان می‌سازیم. زبان همانند هوای در درون ریه‌هاست بدون آن‌که بدانیم به او نیاز داریم. با بودن زبان زندگی می‌کنیم و بدون آن نمی‌توانیم ادامه دهیم. اگر خود زبان به‌عنوان ابزاری برای ارتباط و درک خود این‌گونه ناپایدار است پس آن معنای استوار و ثابتی که همیشه در جست‌وجویش بوده‌ایم پیدا نخواهد شد. زیرا معنا مسئله‌ای ذهنی است که هرگز وجود نداشته تا پیدا شود.

هویت از دیدگاه پساساختارگرایی دریدایی 

جهان ما با زبان ساخته می‌شود و هویتمان برساخته جهان اطرافمان است. ما خودمان و هویتمان را به‌ مانند هر چیز دیگری که ما را احاطه کرده به کمک زبان می‌سازیم. هویت ما زنجیره بی‌انتهایی از دال‌های پیوسته است که بازی می‌کنند. هویت ما ثابت نیست؛ همواره در حال ساخته‌شدن و در مقابل و کنار دیگر هویت‌ها  قرار گرفتن است.

در واقع از نگرش پساساختارگرایی دریدایی تبانی فرهنگ‌ها است که هویت ما را به وجود می‌آورد و آن تصور ما از هویت پایدار خود توهمی بیش نیست. ما بیش از آن‌که خویشی واحد باشیم حاصل تکثریم. ترکیبی از تضادها و تناقض‌ها که به کمک زبان آن‌ها را انکار و درونی می‌کنیم. راهی که برای سازگاری در پیش‌گرفته‌ایم تا هویتمان را در برابر خود و دیگران از چند پارگی دورنگه داریم. این همان مشکلی است که سؤال «من چه کسی هستم؟» را به وجود می‌آورد و تصور می‌کنیم که خویشتن را گم‌کرده‌ایم اما هویت ما برساخته‌ی خودمان است چیزی است که ما خود آن را ابداع کرده‌ایم و می‌توانیم این کار را بارها تکرار کنیم.

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید