مرگ یزدگرد بیضایی اثری است برجسته. دلایل زیادی را می توان بر این ادعا ذکر کرد. یکی از این دلایل توجه ویژه این نمایشنامه، به زبان و کارکردهای آن است. آنچه در این میان اهمیت دارد توجه به این است که بیضایی از چه ترفندهای زبانی بهره برده تا مسئله قدرت را در لایه های مختلف این اثر نمایان سازد. و چگونه روابط قدرت را در دیالوگ ها و گفتگوها پیاده ساخته است. چند مورد از این ترفندها استفاده از نوبت گیری، سکوت و پرگویی در متن است.
قدرت و نقش دراماتیک آن در مرگ یزدگرد بهرام بیضایی.
در حوزه ی زبانشناسی آثار نمایشی و نقد دراماتیک، «مسئله قدرت» از جمله مسائلی است که در گفتمان نمایشی دیدگاه های علمی را فارغ از نویسنده، برای بررسی ز اثر ایجاد می کند. با درک قدرت شخصیت ها، و بررسی تغییر و انتقال قدرت میان آنها، مانند گفتمان روزمره؛ در یک متن دراماتیک نیز می تواند مفید باشد. با شناخت مسئله قدرت در بررسی وجهه های مختلف گفتمان، می توان درک بهتری از جنبه های دراماتیک آثار داشت. زیرا این قدرتمندی است که می تواند وجه منحصر به فرد هر کاراکتر مانند اعتماد به نفس و یا میزان سهم نوبتِ آن شخص در در نمایش را به وجود آورد.
این بررسی من با مد نظر قرار دادن نمونه هایی از نمایش ایرانی، مرگ یزدگرد]مجلس شاه کشی[، نوشته بهرام بیضایی، به وجهه های قدرت، تغییر و تحول و انتقال آن در طول نمایشنامه و همچنین تاثیر آن در گفتمان دراماتیک می پردازم.
مقدمه.
مرگ یزدگرد ]مجلس شاه کشی[ نمایشنامه ای است به قلم بهرام بیضایی. مرگ یزدگرد، نخستین بار در شماره پانزده کتاب جمعه و بعد در سال پنجاه ونه، توسط انتشارات روزبهان در تهران منتشر شد. البته بعدها، چاپ این نمایشنامه به انتشارات روشنگران محول گردید.
این نمایشنامه با بازی بازیگرانی چون سوسن تسلیمی و مهدی هاشمی در سال ۵۸ در تالار چهارسو تئاتر شهر به روی صحنه رفته است. فیلمی نیز به همین نام به کارگردانی خود بیضایی از این نمایش در سال ۶۰ با سرمایه شبکه اول سیما ساخته شده است.
در این نمایشنامه که یکی از بهترین نمایشنامه های بیضایی و ایران است و به چند زبان از جمله انگلیسی و فرانسه در آمده است توجه ویژه ای به زبان و کارکردهای دراماتیک آن شده است.
این نمایشنامه ی چند لایه ای نقدهای بسیاری به ساختار قدرت دارد. این توجه به قدرت در لایه های مختلف نمایشنامه از جمله دیالوگ ها، بازیگری، طراحی صحنه و غیره نمود پیدا کرده اند. یکی از نکات ویژه این نمایشنامه استفاده نکردن از واژه های عربی است. به همین دلیل مرگ یزدگرد از معدود متن های تاریخ ادبیات ایران است.
آغاز.
نمایشنامه مرگ یزدگرد، از آنجا آغاز میشود که یزدگرد دوم -آخرین پادشاه ساسانی- از دست تازیان گریخته و در آسیابی پناه میگیرد. اما در آنجا به دست آسیابان، با طمع زر و مال کشته میشود. اینجاست که همراهان و سپاهیان پادشاه فرا میرسند. موبد، سرکرده و سردار سپاه گرد آمده اند تا آسیابان، زن و دخترش را به جرم کشتن پادشاه دادگری و اعدام کنند.
داستان از روایت های این خانواده در مورد قتل پادشاه آغاز میشود. داستان هایی متناقض که از ترس جان روایت میشوند. این محاکمه به درازا می کشد.
در انتهای نمایشنامه و همزمان با فرا رسیدن اعراب، محاکمه پایان می پذیرد. مرگ یزدگرد با این دیالوگ از زن آسیابان پایان می پذیرد: «داوری به پایان نرسیده و اینک داوران اصلی از راه رسیده اند.»
این نمایش دارای سه شخصیت محوری از عوام و فروستان؛ آسیابان، زن و دختر است. چهار شخصیت دیگر مرگ یزدگرد از طبقه حکومت و بالا دستان اند. سردار، سرکرده، موبد و پادشاه. البته پادشاه در نمایش، حضور غایب دارد.
مسئله قدرت در مرگ یزدگرد.
قدرت را می توان توانایی افراد و نهادها (سیاسی، دینی، قضایی یا موسسه های خصوصی) در کنترل و یا تاثیر در رفتار، زندگی جسمانی، اساسی و روانی دیگران تعریف کرد. در این تعریف از دو کلمه بسیار مهم استفاده شده است. کنترل و تاثیر. این دو واژه خواه ناخواه مفاهیم منفی را به ذهن متبادر میکنند. به همین دلیل وجهه منفی دارند؛ اما کلمه «تاثیر» هم میتواند وجهه منفی داشته باشد هم وجهه مثبت.
“تاثیر” قدرت.
در وجهه منفی؛ قدرت می تواند گروه ها را منفعل کند و تاثیراتی بر روی آن ها بگذارد که با این تاثیر، آنها را مجبور به انجام رفتاری خاص یا نگرشی خاص؛ و یا مجبور به ترک و انفعال در جامعه کند. مانند تاثیر تاریخی ای که قدرت مردانه و مفهوم مرد بودن به واسطه این تعریف، زنان را به انفعال و قبول رفتار مد نظر مردان کرده و جامعه را به سمت مردسالار پیش برده است. در وجهه مثبت؛ این تاثیر برای ایجاد انسجام و پیشرفت در جامعه به کار گرفته می شود. مانند تاثیری که معلم بر روی دانش آموز خود میگذارد.
نکته بعدی قدرت این است که قدرت گرفتن یک فرد، گروه یا نهاد و یا دادن قدرت به یکی از آنها می تواند منجر به کاسته شدن قدرت از فرد، نهاد یا گروه دیگر شود. این مسئله همان نکته مهم انتقال قدرت است. زیرا قدرتمندی یک شخص -هرچه شاید کم اما- از قدرت دیگری خواهد کاست.و مسئله دیگر قدرت منبع آن است. هر قدرتمند یا وجهه ی قدرتمند دارای منشا است. سرچشمه هایی که می تواند، گرفته شده از قانون و جامعه باشد و یا می تواند خود ساخته باشد. مانند اعمال زور یا توانایی مکالمه.
طبق ایده وست و زیمرمن (West and Zimmerman) هویت قدرتمند به سه دسته تقسیم میشود:
۱٫هویت مسلط
این هویت ها پایدار تر هستند و به عواملی مثل جنسیت نژاد سن و یا طبقه اجتماعی . مربوط میشوند. این هویتها پایدار و غیر قابل تغییر اند. هویت مسلط، هویتی است که که ما آن را به واسطه جایگاه و قوانین اجتماعی به دست آورده ایم.
۲٫هویت جایگزین
کمتر مسلط اند و به موقعیت اجتماعی و روابط اجتماعی خاص مربوط هستند. مانند: دانشجو-استاد کارمند-رئیس
۳٫هویت ایجاد شده بوسیله گفتمان
این هویت حاصل عمل گفتمان است و پایداری دو مورد بالا را ندارد. همچنین می تواند تغییر پذیر باشد. هویت ایجاد شده بوسیله گفتمان، وابسته به گفتمان خاص است. این قدرت به صورت موقت بسته به شرایط موقعیت گفت و گویی قدرت بیشتری دارد. مانند معذرت خواهی یا دستور دادن.
ریشه ها و هویت ها.
قدرت میتواند از هر کدام از این عوامل ریشه بگیرد و در بسیاری از موارد، در ترکیبی از این هویت ها باشد. مانند آنکه ما هویت مسلط شخصی را به واسطه هویت گفتمان خود از بین ببریم تا در جایگاه قدرتمندتری از او قرار بگیریم. یکی از از با اهمیت ترین شیوه های به دست آوردن قدرت در برابر سوژه هایی که از هویت مسلطی سلب قدرت میکنند؛ استفاده از گفتمان و شیوه های گفتاری است.
سوژه هایی که در زیر فشارِ هویت قدرتمند و مسلط -مانند پادشاه- در چنان ضعفی قرار میگیرند که دست به عصیان می زنند و خود را به واسطه این گفتمان -مانند فریاد، پرخاش و ناسزا- قدرتمندتر می سازند. مانند رفتار زن آسیابان در برابر سواران پادشاه در نمایشنامه بیضایی. راه دیگر این است که سوژه با انتقال این هویت مسلط به خود آن را پس بگیرد. مانند ادعای آسیابان به پادشاه بودن.
مکان و قدرت در مرگ یزدگرد.
در اهمیت مکان در ایجاد روابط قدرت، می توان به این مثال از نمایشنامه اشاره کرد کرد.
جایی که زن آسیابان به آسیابان می گوید:
«او -پادشاه- در خانه ما به ما دستور میدهد.»
در اینجاست که اهمیت محیط بر کنش نمایش و روابط قدرت را میتوان به روشنی میوند. موارد بالا نشان میدهد که روابط قدرت، خاصیت دینامیک دارند. این مسئله به “افرادِ ضعیف” این امکان را میدهد که با استفاده از دینامیک روابط، جایگاه خود را تغییر دهند.
پیش زمینه ذهنی و تاثیر آن بر قدرت.
براساس نظریه دورانت و فاب(Durant and Fabb) شکل گیری یک باور و معنی یک روند استنباطی است. بر این اساس که ذهن ما؛ داده ها، تعریف ها و اطلاعات جدید را با ذهنیت پیشین ما مطابقت میدهد و براساس آن دسته بندی میکند. باورها و اطلاعات جدید در مقایسه با ذهنیت پیشین ما دسته بندی میشوند و مقبولیت می یابند. اگر باورها و ذهنیت دو شخص، مشابه یکدیگر باشد. و همچنین، هر دو از یک طبقه و لایه قدرت باشند آن دو به ارتباط متقابل و حس مشترک خواهند رسید.
تقابل.
اما اگر ذهنیت متفاوت باشد. و همچنین هر دو از یک میزان قدرت بهره مند باشند کاراکترها به تقابل خواهند رسید. در نمایش مرگ یزدگرد با اعلام آنکه آسیابان همان پادشاه است، این پیش ذهن در سه کاراکترِ سردار، سرکرده و موبد به زیر سوال میرود و این باعث میشود که آنها به تقابل با ادعا و حتی تقابل با خود کاراکتر پادشاه برسند. از جهتی نیز در واقع پیش زمینه ای از پادشاه ندارند. جز تصورات خودساخته. چون با ادعا کننده -زن آسیابان- در یک سطح قدرت نیستند شروع میکنند به تطبیق باورهای ذهنی خود با ادعاهای موجود. شروع فریب آنها به دلیل نداشتن پیش زمینه ای ذهنی از پادشاه است. نمیتوانند به یقین برسند. در حالی که اگر در یک سطح قدرت با زن آسیابان بودند شاید دچار فریب می شدند.
نمایشنامه مرگ یزدگرد؛ بهرام بیضایی.
در نمایش بیضایی، زن آسیابان که در رابطه ای دیالکتیکی در نقطه مقابل پادشاه -از نظر مسئله قدرت و در روابط قدرت قرار دارد- در زیر فشار قدرت اعمال شده از طرف پادشاه دست به عصیان میزند. او تنها کسی است که روابط قدرت همیشگی را بارها از بین میبرد و با استفاده از کاربرد های زبانی، مانند ناسزا آن را تغییر میدهد.
زن: اگر روان پادشاه اینجاست پس بگذار تا نفرین مرا بشنود، بسوز ای روان_
(آسیابان دهان او را میگیرد)
موبد: دورباد افسون افسونی، دورباد دشنام دشخوری، دورباد پلیدی پلیدان، راندمش به شش گوشه ی زمین، هزار دست او را به این نیایش بستم.
زن:(خود را آزاد میکند) گوشهای خود را بگیرید تا نشنوید، زیرا من به دنبال بدترین ناسزاها میگردم.
سردار:بس کن ای زن. من دیگر بر نمی تابم که به روان پادشاه ناسزا گفته شود.(ص۱۳)
نوبت گیری و شکستن سکوت.
و در جایی دیگر قدرت را با ربایش نوبت و شکستن سکوت خود به دست می آورد:
موبد: همه میدانند که در خواب سروشی هست. بگو ای زن، در خواب پادشاه آیا رازی بود؟ او چرا آشفته سر از آن برخاست؟
زن: او از شما می هراسید.
سردار: هراس از ما؟
زن: از مردمانی چون شما.
سردار: زبان او سرش را بر باد میدهد.
زن: اگر نتواند مرا برهاند همان بهتر که به باد دهد.
آسیابان: (التماس کنان) از این گفتن چه سود؟
زن: و چه زیان؟
سردار: خواب را بگو.
زن: نه من لب میبندم.
موبد: بگو ای زن این فرمان سردار سپهبد است.(ص۱۶)
مرد آسیابان، برخلاف زن که در مقابل موازنه قدرت عصیان کرده است، نمی تواند جایگاه ضعیف خود را کنار بگذارد و روابط را تغییر نمیدهد. آسیابان در طول نمایش در جایگاه ضعیف باقی میماند:
آسیابان: هیچ ای زن، گناه با ما زاییده شده، و آن جفت همزاد من که به جانم از همه نزدیکتر است نامش بینوایی است.(ص ۳۱)
تنها راه راهایی.
و دیگر جای مرگ یزدگرد، زمانی است که خانواده آسیابان که در جایگاه بسیار ضعیف قرار دارن سعی میکنند با انتقال و استفاده از دینامیک روابط قدرت، آسیابان را پادشاه معرفی کنند. و او را در جایگاه هویت مسلط قرار دهند.
در متن نمایشنامه اشاره میشود که تنها راه رها شدن استفاده از هویت گفتمان است:
زن: ای نادان راه فراری نیست. اگر گمان برند که این مردار پادشاه است که افتاده خون ما همه هدر خواهد شد. باید بگوییم و بگوییم و بگوییم که این پادشاه نیست.
دختر: چه کسی نمیداند که این اندام پادشاه است؟
آسیابان: اگر آسیابان آن میان افتاده پس
من که هستم؟(ص۴۱)
پس از این انتقال، دیالوگ های آسیابان به حداقل میرسد و این نشانه ای میشود بر قدرت او. سکوت پادشاه -گرچه به قتل رسیده است- نشان از قدرت اوست. و آسیابان از آنجا که حال به قدرت مسلط رسیده است باید سکوت کند. در نمایشنامه مرگ یزدگرد، دیالوگ ها پرشمار، طولانی و پرکاربرد است.
سخن بگو و به دست آور.
پادشاهی که گریخته و در مقابل دشمن ضعیف است، دیالوگ های بیشمار و طولانی دارد تا خود را قدرتمند جلوه دهد. خانواده آسیابان -که در مقابل سواران پادشاه قرار گرفته اند- نیز چون در وضعیت ضعیف قرار دارند دیالوگ های بسیاری دارند. به دنبال پرگویی برای مخفی کاری اند. زن آسیابان نیز برای تغییر روابط قدرت، بسیار دیالوگ دارد. در نمونه ای میبینیم که پادشاه برای اعمال قدرت از دیالوگهای بسیار بهره برده است. او از شاخصه های زبانی، برای ایجاد هویت گفتمانی بهره میبرد.
از متن نمایشنامه.
آسیابان: او مرا به سینه کوفت.
دختر: ای تبر دل، ای رهزن، ای شور چشم.
زن: (با چهرک زر) ای تو ابلهی، ای تو ساده دل، سالیان سال در این بیابان آسیاب چرخانده ای با نان جوین و با خرمای خشک…. آیا من نیستم پادشاه تو و هم دشمن تو. (ص۳۲)
و در نمونه ای دیگر، برای از دست دادن قدرت به واسطه ی کارکرد زبان، پادشاه که از هویت مسلط برخوردار است با استفاده از کلماتی همچون خواهش و غیره خود را به عمد در وضعیت ضعیف قرار میدهد:
زن: بگو پادشاه، درست شنیدم؟ تو گفتی میترسی؟
آسیابان: تا ریشه
سردار: نفرین بر بخت واژگون.
آسیابان: آری من به تو همهی سکه ها را میدهم اگر یاری کنی.
زن:یاری یعنی چه؟
آسیابان: دشنه را تو بزن.)ص ۲۵)
تحلیل زبانشناسانه مرگ یزدگردِ بیضایی نشان داد؛ هر چند هدف اصلی این نمایش به چالش کشیدن حاکمیت و قدرت به معنای هویت مسلط است. اما بیضایی با وارد کردن تاثیرات روابط قدرت در لایه های اثر از سطحی سازی نمایشنامه گریخته است و بعد های دیگری ایجاد کرده است. شخصیت هایی به وجود آمده اند که فارغ از قدرت و هویت، قادر به ارتباط و درک یکدیگر اند و هیچ کدام حق پیروز شدن بر دیگری را ندارند.
تماشا و دانلود نمایشنامه مرگ یزدگرد نوشته بهرام بیضایی.
دانلود و تماشای مرگ یزدگرد.
- میتوانید فیلم تئاتر «مرگ یزدگرد» بیضایی را در یوتیوب بیابید.
- دانلود فیلم مرگ یزدگرد از کانال تلگرام.
- دانلود نمایشنامه مرگ یزدگرد از کانال تلگرام.
پا نوشت.
از تئاتر ایران بخوانید: تئاتر ايران؛ چشمانداز نوآوری و پيشگامی در نمایش مدرن ایرانی(از آغاز تا كارگاه نمايش)
تئاتر ايران؛ چشمانداز نوآوری و پيشگامی در نمایش مدرن ایرانی(از آغاز تا كارگاه نمايش)